وقتی جوانتر بودم حس می کردم که یک چیز لطیف در انتظار من است | دکلمه گریستن را بلدم | دلیا اسدی | با صدای مهلت معینی

وقتی جوانتر بودم,حس می کردم که یک چیز لطیف در انتظار من است,اما خاطراتم سنگ را از یاد نمی برد,گریستن را بلدم,شعر گریستن را بلدم,کتاب نوازش کردن گلهای صورتی ته باغچه,نوازش کردن گلهای صورتی ته باغچه,تی تی خانوم کتاب,یاس بنفش کتاب,دلیا,کتابهای دلیا,اشعار دلیا,دکلمه های دلیا,دکلمه مهلا معینی گریستن را بلدم دلیا اسدی,دلیا اسدی,دلیای جان,Caressing the pink flowers in the end of the garden,Deliya,Deliya asadi,
گریستن_را_بلدم  وقتی جوانتر بودم حس می کردم  که یک چیز لطیف در انتظار من است ؛ اما خاطراتم سنگ را از یاد نمی برد حس میکردم لطافت دستانش همیشگی است ؛  اما خاطراتم حتی لطافتش را هم
دیوان دلیا اسدی
سفارش تبلیغ سفارش تبلیغ